مهد عسل بهشتي براي نوگلها

  خدایا! گفتم: خسته ام فرمودی: لا تقنطوا من رحمت الله گفتم هیچکس را ندارم فرمودی نحن اقرب الیه من حبل الورید گفتم فراموشم مکن فرمودی فاذکرونی اذکرکم گفتم راه چیست فرمودی انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا گفتم راه نجات چیست فرمودی رمضان در راه است حلول ماه مبارک رمضان بر شما تهنیت باد التماس دعا   ...

  گاهی وقتها با خودم فکر می کنم: بزرگترین نعمت خداوند به ما چیه؟ مامانم میگه: خدای مهربون خیلی چیزها برامون آفریده و در هر کدوم حکمتیه حتی در همین میوه ها میدونین چه خاصیت عجیبی نهفته شده؟ بیاین در ادامه مطلب با هم یه سری به این داروخانه بزنیم و بعدش فقط بگیم:   داروخانه پروردگار هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است. مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان میباشد. تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود.   ...

  قرار شد در این پست در مورد آمادگی جسمی قبل از ماه مبارک رمضان صحبت کنیم پس این شما و این مطلب پرسش و پاسخ گونه ما در مورد سلامت بدن و ماه رمضان در ادامه مطلب...   این مطلب به نقل از شفقنا: پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه   شفقنا سلامت- جهان اسلام برای پذیرایی از یک مهمان بسیار عزیز آماده می شود؛ ماه مبارک رمضان. آماده سازی بدن برای افزایش نقش ارگان ها و ساز و کار داخلی آن در این ایام نیز کاملا اساسی است و لذا آگاهی از اینکه چگونه بدن خود را به لحاظ فیزیولوژیکی آماده ساخته و رژیم غذایی روزانه ی خود را با ماه روزه تنظیم کنیم، ضروری می باشد. به گزارش سرویس ترجمه شفقنا سلامت, د...

  چند روز دیگه ماه پر از خیر و برکت شعبان به پایان می رسه و ماه مبارک رمضان شروع میشه ماهی که برای ما مسلمونها اهمیت ویژه ای داره می خوایم توی این پست و پست بعدی در مورد این موضوع صحبت کنیم که: چگونه روح و جسم خود را آماده پذیرایی از ماه رمضان کنیم؟ این پست: آماده سازی روح و روان به نقل از حدیثی از امام هشتم شیعیان آقا موسی الرضا(ع) با ما در ادامه مطلب...   در این چند روز باقیمانده تا ماه رمضان برای آمادگی بیشتر چه کنیم؟   در كتاب شريف المراقبات تاليف عارف كامل ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي قدس سره كه يك برنامه كامل خودسازي است در بخش ايام پايا...

  « کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که...  »   ادامه مطلب...   کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که... برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !...  چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم .   و تازه فهمیدم که خیلی از اوقات آدم ا...

  ادامه مطلب...   خلاصه داستان: لولا عاشق کتاب و کتاب خواندن است. او و برادرش چارلی به همراه پدر به کتابخانه می روند. او می خواهد کتاب "سوسک ها، ساس ها و سنجاقک ها" را که بارها و بارها خوانده امانت بگیرد ، چون از نظر لولا این کتاب بهترین و قشنگ ترین کتاب است و آن را خیلی دوست دارد. اما این بار  یکی پیش از او این کتاب را برداشته است . او که نمی تواند بپذیرد که در کتابخانه ممکن است فرد دیگری کتابی را که او دوست دارد به امانت ببرد حسابی سر و صدا راه می اندازد. چارلی کتاب های دیگری را به او پیشنهاد می کند. سرانجام چارلی کتاب میمون ها را برایش می آورد و او محو آن می شود و آن را بهترین ک...

  تا حالا شایعه شنیدین؟ حتما آره اما هر زمان شایعه‌ای رو شنیدید و یا خواستید شایعه‌ای را تکرار کنید این فلسفه سقراط را در ذهن خود داشته باشید! ادامه مطلب...   در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط میدانی راجع به یکی از شاگردانت چه شنیده‌ام؟  سقراط پاسخ داد: “لحظه ای صبر کن. قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تو می‌خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی.” مرد پرسید: سه پرسش؟ سقراط ...

  یه پیشنهاد یادتونه ما در طول سال خلاقیت خیلی به خرج دادیم یادتونه کلی با وسایل دور ریز ،چیزای جورواجور درست کردیم حالا که تعدادی از نازدونه ها رو داریم و با هم کار می کنیم اما برای نوگلای قشنگمون که توی خونه هستن شما هم می تونین چه جوری؟ این بار و این داستان: خلاقیت با نقاشی روی شاخه ها در ادامه مطلب....   تعدادی از کارهای خلاقانه از کاردستی با شاخه ها رو اینجا می بینین فکر می کنین شما می تونین چه چیزاهایی درست کنین؟ ...

  عسل دونه های قشنگم یادتونه توی پست آزمایش آتشفشان سرکه     بهتون قول دادم قصه خاله و بزی و آتشفشان رو براتون تعریف کنم... پس بیاین با هم بریم ادامه مطلب تا براتون قصه بگم قصه خاله و دودو و افندو اینم عیدی ما به شما   یکی بود و یکی نبود یه آتشفشان بود کمی بو گندو اسمش افندو یه خاله پیره با بزش دودو زندگی می کرد روی افندو یه شب خاله سرش رو زمین گذاشت تا بخوابه اما دید زمین داغ داغه خاله رو به بزی کرد و گفت: آهای دودوی مع معو مریض شده افندو برف رو سرش باریده گمون کنم چاییده آن وقت پا شد بزی رو دوشید شیرش رو جوشوند و ریخت ...

  عصر انتظار، ولادتت را به جشن گرفته است، ای گل نرگس چشمان منتظر ما، خیس از اشک شوق میلاد توست، مهدی زهرا خجسته باد میلاد مولود نجات ...